English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7255 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recurrence U رویدادن مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
transpiring U رویدادن
transpires U رویدادن
transpired U رویدادن
transpire U رویدادن
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
coincides U باهم رویدادن
coincide U باهم رویدادن
coincided U باهم رویدادن
coinciding U باهم رویدادن
blocked U توقف رویدادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
blocks U توقف رویدادن چیزی
enable U اجازه رویدادن چیزی
enabled U اجازه رویدادن چیزی
enables U اجازه رویدادن چیزی
enabling U اجازه رویدادن چیزی
preventive U آنچه مانع رویدادن چیزی شود
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
preventative U آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
open U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
dead U کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
preventive U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
reactive mode U حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
further on U مجدد
furthermore U مجدد
reflorescence U مجدد
further U مجدد
renewed U مجدد
furthers U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
seconded U مجدد
second U مجدد
seconds U مجدد
seconding U مجدد
reebtry U ورود مجدد
reebtry U دخول مجدد
regelation U انجماد مجدد
recounts U شمارش مجدد
reebtry U تملک مجدد
reeducation U تربیت مجدد
recounting U شمارش مجدد
revisits U ملاقات مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
revisit U ملاقات مجدد
reoccur U فهور مجدد
recounted U شمارش مجدد
rallies U اجتماع مجدد
rallied U اجتماع مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
regeneracy U تولید مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
reinfection U عفونت مجدد
rally U اجتماع مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
recount U شمارش مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
reentrance U دخول مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
reexport U صادرات مجدد
renascence U زندگی مجدد
remotion U حرکت مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reformat U فرمت مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
replenished U تدارک مجدد
replenished U پرکردن مجدد
replenish U تدارک مجدد
replenish U پرکردن مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
remands U بازداشت مجدد
replenishes U تدارک مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
recreation U خلق مجدد
recreations U خلق مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
reinforcement U وضع مجدد
reproduction U تولید مجدد
reproductions U تولید مجدد
replenishing U تدارک مجدد
re attachment U توقیف مجدد
remanding U بازداشت مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
reissuing U چاپ مجدد
reissues U چاپ مجدد
reissued U چاپ مجدد
reissue U چاپ مجدد
recoupment U کسب مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
rededication U اهدا مجدد
rededication U تقدیم مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reconversion U گرایش مجدد
re claim U تقاضای مجدد
remanded U بازداشت مجدد
remand U بازداشت مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reapparition U فهور مجدد
recaption U توقیف مجدد
recompile U کامپایل مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
retrials U محاکمه مجدد
resale U حراج مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
resupply U اماد مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
re election U انتخاب مجدد
reload U بارکردن مجدد
repayment U پرداخت مجدد
reshipment U حمل مجدد
repayments U پرداخت مجدد
reloading U پر کردن مجدد
resurvey U بررسی مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrial U محاکمه مجدد
retrial U ازمایش مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
reloads U بارکردن مجدد
reloads U پر کردن مجدد
resale U فروس مجدد
reloading U بارکردن مجدد
resorption U مکیدن مجدد
restart U شروع مجدد
rehearsals U تکرار مجدد
rehearsal U تکرار مجدد
regenerating U تولید مجدد
regenerates U تولید مجدد
regenerated U تولید مجدد
regenerate U تولید مجدد
rearrangements U ترتیب مجدد
redraw U رسم مجدد
redrawing U رسم مجدد
resurgence U طغیان مجدد
redistribution U توزیع مجدد
repaint U رسم مجدد
retread process U تعمیر مجدد
redrew U رسم مجدد
reversion U ترجمه مجدد
redraws U رسم مجدد
redrawn U رسم مجدد
rearrangement U ترتیب مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
restoration U استقرار مجدد
reporduce U تولید مجدد
reload U پر کردن مجدد
comeback U دستیابی مجدد
republication U انتشار مجدد
rerun U اجرای مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
re-ran U نمایش مجدد
re-run U نمایش مجدد
re-election U انتخاب مجدد
retaking U گرفتن مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retaken U گرفتن مجدد
retake U گرفتن مجدد
re-runs U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retransmission U ارسال مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
retransmission U مخابره مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reconditioning U شرطی کردن مجدد
Recent search history Forum search
2reintroduce?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com